خاستگاه تفسیر موضوعی

در دوران معاصر و عصر بازگشت به قرآن، جریان تفسیر موضوعی به‌عنوان رویکردی نوپدید پدیدار گشته است که بیش از هر چیز، وامدار تحولات فکری و فرهنگی بنیادین در قرن چهاردهم هجری می‌باشد. شمار قابل‌توجهی از مفسران و مصلحان دینی بر ضرورت این شیوه تأکید ورزیده‌اند. با این حال، این روش تفسیری هنوز گام‌های آغازین خود را برمی‌دارد و تا رسیدن به مرحله بلوغ و پختگی، فاصله‌ای قابل‌توجه دارد.

علل گرایش به تفسیر موضوعی در دوره معاصر را می‌توان در چند عامل اصلی جست‌وجو کرد: نخست، مشاهده انحطاط و عقب‌ماندگی جوامع اسلامی در مقابل رشد تمدنی غرب، مصلحان دینی را به این نتیجه رساند که راز این افول در فاصله‌گیری از آموزه‌های قرآنی نهفته است؛ امری که ضرورت بازگشت به قرآن را ایجاب می‌کرد. از سوی دیگر، ناکارآمدی تفسیر ترتیبی به شیوه سنتی در ارائه استنباط‌های روشمند، تفسیر صحیح‌تر قرآن کریم و پاسخگویی به نیازهای فکری و گرایشی مسلمانان، روشی جدید را طلب می‌کرد تا مفسر بتواند پاسخی درخور به مسائل و معضلات جهان اسلام ارائه دهد.

دوم، پیدایش مکاتب فکری و گرایش‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در غرب و هم‌زمان با آن، طرح پرسش‌های نوین در عرصه زندگی انسان متجدد، همراه با هجوم شبهات به حریم قرآن و مسائل مختلف اسلامی به‌ویژه در حوزه‌های اجتماعی، حقوق بشر، مسائل زنان، حکومت و سیاست ضرورت رویکردی جدید را برای عرضه این پرسش‌ها و گره‌های فکری به قرآن و دریافت پاسخ‌های آن در قالب نظریه‌ها، نظام‌ها و مکاتب منسجم، بیش از پیش آشکار ساخت. سوم، غنی‌ترین قالب برای شناساندن پیام‌های قرآن و آموزه‌های اسلام به جهانیان در نظر دانشمندان مسلمان، استفاده از شیوه تفسیر موضوعی تلقّی گردید. افزون بر این، برخی گرایش‌های انحرافی در تفسیر مانند افراط در تفسیر علمی، تأویل‌گرایی افراطی و باطن‌گرایی موجب شد که عالمان، تفسیر موضوعی را به‌ویژه در حوزه مفهوم‌شناسی واژه‌های قرآن، راهی مطمئن برای دستیابی به دلالت‌های صحیح و درک مفاهیم عصر نزول الفاظ دانسته و بر آن تأکید ورزند. بدین ترتیب، در حدود نیمه قرن چهاردهم هجری، موج گسترده‌ای از رویکرد به تفسیر موضوعی پدید آمد و به‌سرعت روند گسترش خود را در پیش گرفت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عنوان تفسیر موضوعی از مصطلحات نوپدید دوره معاصر و عصر بازگشت به قرآن و بیش از هر چیز وامدار تحولات فکری و فرهنگی بنیادین در قرن چهاردهم است که برخی مفسران و مصلحان دینی بر ضرورت آن تأکید ورزیده اند. این شیوه تفسیر هنوز گام های آغازین خود را برمی دارد و تا رسیدن به بلوغ و پختگی فاصله زیادی دارد.
علل گرایش به تفسیر موضوعی در دوره معاصر را در عوامل ذیل می توان جست و جو کرد:۱. مشاهده انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان و جوامع اسلامی و در مقابل، رشد تمدنی غرب. مصلحان دینی راز این انحطاط را در جدایی از آموزه های قرآن نهفته دیدند و این، ضرورت بازگشت به قرآن را ایجاب می کرد. از سوی دیگر ناکارآمدی تفسیر ترتیبی به شیوه سنتی در استنباطات روشمند و تفسیر صحیح تر قرآن کریم و نیز پاسخگویی به نیازهای فکری و گرایشی مسلمانان روش دیگری در تفسیر را اقتضا می کرد تا مفسر بتواند پاسخگوی مسائل و معضلات جهان اسلام باشد. ۲. پیدایش مکاتب فکری و گرایش های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در غرب و طرح پرسش های جدید در عرصه زندگی انسان متجدد و هجوم شبهات به حریم و ساحت قرآن و مسائل مختلف اسلامی به ویژه در حوزه های اجتماعی، حقوق بشر، زن، حکومت و سیاست و جز این ها ضرورت رویکردی جدید را برای عرضه پرسش های فکری و گره های موجود در زندگی بر قرآن و دریافت پاسخ قرآن در قالب نظریه و نظام و مکتب و به صورت مجموعه ای منسجم ایجاب می کرد؛ از کیان آن دفاع کنند. ۳. غنی ترین قالب برای شناساندن پیام های قرآن و آموزه های اسلام به جهان در نظر دانشمندان مسلمان استفاده از شیوه تفسیر موضوعی می نمود.۴. برخی گرایش های انحرافی در تفسیر مانند افراط در گرایش تفسیر علمی و تأویل و باطنگرایی در تفسیر قرآن موجب شد بعضی دانشمندان تفسیر موضوعی را به ویژه در حوزه مفهوم شناسی واژه های قرآن راهی مطمئن برای دستیابی به دلالت های صحیح و دریافت مفاهیم عصر نزولی الفاظ دانسته، بر آن تأکید کنند. بدین ترتیب در حدود نیمه قرن چهاردهم موج گسترده ای از رویکرد به تفسیر موضوعی برخاست و به سرعت روبه گسترش نهاد.

جمله سازی با خاستگاه تفسیر موضوعی

چندین نویسنده به پیش‌بینی جنبه‌های فرگشتی نگره داروین پرداخته بودند، و در سومین چاپ خاستگاه گونه‌ها به سال ۱۸۶۱، داروین نام ایشان را در ضمیمه‌ای مقدمه‌وار با عنوان خلاصه‌ای تاریخی از پیشرفت اخیر دیدگاه‌ها دربارهٔ خاستگاه گونه‌ها آورد، و آن را در چاپ‌های بعدی کتاب خود گسترش داد.