کیسه باف

لغت نامه دهخدا

کیسه باف. [ س َ / س ِ ] ( نف مرکب ) آنکه کیسه حمام بافد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

آنکه کیس. حمام بافد.

جمله سازی با کیسه باف

چون حریفان به جمله گرد آیند سیم ریزند و کیسه بگشایند
تیره درخت‌نوردان کیسه‌دار دارای ۲۸ گونه در ۶ سرده است:
طلب گار و ترا چیزی نه بر جای خریدار و ترا در کیسه زر نه
جز درد دل از نظارهٔ خوبان چیست آنرا که دو دست و کیسه از سیم تهیست
هر کجا مهر تو آید رخت بربندد خرد هر کجا قهر تو آید کیسه بگشاید روان
نو کیسه گمان کرده همانا مژه ما را کز پارهٔ دل ریخت به دامان درمی چند