کور بخیه
فرهنگ فارسی
جمله سازی با کور بخیه
ما عبث در عشق دندان بر جگر می افشریم بخیه بیکارست زخم تیغ چون کاری بود
هر شکست استخوانم خندهای دنداننماست راز غم را بخیهای بر روی کار افتادهام
چشم حیران مرا مژگان نمی پوشد به هم بخیه جوهر نمی آید به کار آیینه را
تا رسد برکنگر مقصود دست نالهای بخیه نتواند نهان کردن دهان زخم را
باز آغوش دم تیغی مهیاکردهایم خنده ای از بخیه می باید به زخم ما زنید
سپسیس شکمی، فیستول پانکراسی، دیابت، هموراژی، احتمال باز شدن بخیهها و پپتیک اولسر