کشند عادی
ویکی واژه
جمله سازی با کشند عادی
چه گنجینهها زیر بارش کشند چه اقبالها در کنارش کشند
دو زیشان در آرند پیلی به زیر کشند و خورند و نگردند سیر
خستگانت بدرون ظلمات ار گذرند هر طرف دست بیازند که موی تو کشند
جمعی که در لباس می ناب می کشند دام کتان به چهره مهتاب می کشند
عاشقان با جگر سوخته و چشم پر آب تشنه آب حیاتی که ز جوی تو کشند
بزیر سایه عدل تو روزگار کشند که عدل تست چو طوبی جهان چو خلد برین