کشانش خیس
ویکی واژه
جمله سازی با کشانش خیس
کشانش چنان بسته بردند پیش سرافکنده در پیش و دل گشته ریش
کشانش همی خواست بیرون برد ز خونش روان جوی جیحون برد
می گریزد از ما و ما قوامش داریم زن زنانش آریم کش کشانش آریم
باد زنجیر کشانش بچمن میآرد آب سیمین تن روشن دل نازک اندام
کودکان گرچه که در بازی خوشند شب کشانشان سوی خانه میکشند
ببندش به خم کمند اندرون همی بر، به ره بر کشانش نگون