لغت نامه دهخدا
چیربخت گشتن. [ ب َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) پیروزبخت شدن. خوشبخت شدن. پیروز شدن. غالب و فاتح آمدن:
سه روز این چنین بود پیکار سخت
نگشت از دلیران یکی چیربخت.اسدی ( گرشاسب نامه ).
چیربخت گشتن. [ ب َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) پیروزبخت شدن. خوشبخت شدن. پیروز شدن. غالب و فاتح آمدن:
سه روز این چنین بود پیکار سخت
نگشت از دلیران یکی چیربخت.اسدی ( گرشاسب نامه ).
پیروز بخت شدن. خوشبخت شدن. پیروز شدن.
💡 شد عقل چیربختی نطق مرا عقال شد بخت تیر طبع مرا بخت دیوسار
💡 ببینیم تا بر که سختی بود که را زآسمان چیربختی بود