پله سرا
فرهنگ فارسی
جمله سازی با پله سرا
نیست در جاذبه عشق مرا کوتاهی پله ناز تو بسیار گران افتاده است
نیست صائب در ترازوی شعورش سنگ کم هر که در یک پله دارد کعبه و بتخانه را
سود من در پله نقصان ز بیسرمایگی است میشدم سیمرغ اگر بال مگس میداشتم
دل خسرو که همه شیشه می می سنجد سنگ قلب است که در پله طاعات نهیم
من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین عشقبازی پلهای از دار بالاتر نداشت
دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان بر در دکان زند خواجه به زخم پله