پسله خور
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
جمله سازی با پسله خور
شرابی خور که بدمستی ندارد نشاطش روی درهستی ندارد
جان چه باشد زن چه و فرزند چیست نقد جان هم در خور آن شاه نیست
من چه گویم که زبان را بار نیست داستانم در خور گفتار نیست
تاج اقبال بر سرِ دل نه پای ادبار بر خور و گل نه
سر و پای تو ای پسندیده همه گردد چو قرص خور دیده