لغت نامه دهخدا
نقب بریدن. [ ن َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود.
نقب بریدن. [ ن َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود.
نقب کندن ٠ نقب زدن ٠
💡 تا کی از غیرت او بر سر آتش باشم ای حریفان پر پروانه بریدن دارد
💡 چون دلم خون کرد منع گریه از یاری نبود سر بریدن جای خود بستن رگ بسمل چرا
💡 به کیش من سر آن تیر را بریدن به به جرم آنکه کمان را چرا نشد قربان
💡 ما دست تو را خواجه بخواهیم کشیدن وز نیک و بدت پاک بخواهیم بریدن
💡 ندهد تیغ سزای سر افسرطلبان چون سر شمع، به مقراض بریدن دارد
💡 کی کند اندیشه مرگ، آنکه پیش از مرگ مرد از بریدن نیست پروایی زبان لال را