نغز ناک

لغت نامه دهخدا

نغزناک. [ ن َ ] ( ص مرکب ) لطیف. پرلطف. سخت لطیف. ( یادداشت مؤلف ):
بگویش که من نامه نغزناک
فراز آوریده ستم از مغز پاک.عنصری.

فرهنگ فارسی

لطیف. پر لطف. سخت لطیف.

جمله سازی با نغز ناک

سعدى شيرازى در گلستان اين واقعه را در اشعارى نغز چنين سروده است:
تا شیر گه جنگ بود چیره‌تر از یوز تا بازگه صید بود نغز تر از خاد
میر دریا دل باذل که همه کارش همچو گفتارش نغز و ستوار آید
بدین گفتار نغز و لابه چون نوش به مغز بیهشان باز آوری هوش
سعدى شيرازى در گلستان شرح اين واقعه را د راشعارى نغز چنين سروده است:
سعدى شيرازى در گلستان شرح اين واقعه را در اشعارى نغز چنين سروده است:
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
توحید گوی
توحید گوی
ژرف
ژرف
دودول
دودول
افراهیم
افراهیم