نادره ٔ زمان

لغت نامه دهخدا

نادره زمان. [ دِ رَ / رِ ی ِ زَ ] ( ترکیب اضافی، اِمرکب ) یکتای روزگار. یگانه دهر. اعجوبه روزگار. نادره دور زمان.

فرهنگ فارسی

یکتای روزگار یگانه دهر.

جمله سازی با نادره ٔ زمان

برای یادبود نادره آرامگاهی به نام آرامگاه مادر خان در خوقند برپا شد.
هست چون آب زنخدانش چهی از بر اوی کس ندیدست چنین نادره در هیچ گهی
اين سخن را گفته اند تا از اهميت اين نادره اسلام و اين مايه افتخار مسلمانان بكاهند.
زین نادره‌ای، سوخته‌ای، ساخته‌ای و آنگه به دمی هر دو جهان باخته‌ای
یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی ای نادره صنعت‌ها در صنع درآورده
کان جان است که پرجانور است این چرخ گرچه خود نیست مراین نادره کان را جان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
همچنین
همچنین
ملس
ملس
می نگارد
می نگارد
نکوهیدن
نکوهیدن