ناباک دار

لغت نامه دهخدا

ناباکدار. ( نف مرکب ) خلیعالعذار. ( دستوراللغه ادیب نطنزی ). ناباک. بی پروا. نترس. دلیر. جسور:
چنین داد پاسخ ورا کرگسار
که ای نامور مرد ناباکدار.فردوسی.سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدار
زین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره.غواص.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که بیم و پروا ندارد ناباک بی پروا: چنین داد پاسخ وراگر گسار که ای نامور مرد ناباک دار. ( شا. ) ( ن ل.:مایه ورشه گزیده سوار. )

جمله سازی با ناباک دار

💡 برادر پسر شاه ضحاک بود چنان شاه خونریز و ناباک بود

💡 زریر گرانمایه و اسفندیار چو جاماسپ دستور ناباک‌دار

💡 که با موبد یکدل و پاک رای زدیم از بد و نیک ناباک رای

💡 جهان را بیاراید از داد و دین بخواهد ز ضحّاک ناباک کین

💡 که ناباک و خونریز و گردنکش است گه خشم ماننده ی آتش است

💡 که آگاهی از کار ضحاک چیست خبرها از آن مرد ناباک چیست

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روزگار یعنی چه؟
روزگار یعنی چه؟
هورنی یعنی چه؟
هورنی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز