ماتم پرسی

لغت نامه دهخدا

ماتم پرسی. [ ت َ پ ُ ] ( حامص مرکب ) تعزیت. ( آنندراج ). فاتحه خوانی و تعزیت گویی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

تعزیت، تسلیت.

فرهنگ فارسی

تعزیت فاتحه خوانی

جمله سازی با ماتم پرسی

گر باشد یک غمم چه غم باشد ازان یک یک جزوم به ماتمی تازه درند
آرى ! جبرئيل بود كه به همراه طلوع بامدادى با صيحه اى بلند، خبر شهادت على عليهالسلام را در قلب جهان درافكند و عالمى را به ماتم نشاند.
تو سرو جوان فتاده در پای اجل من پیر به ماتم تو در زنده هنوز
گر چشم دلی داری، از ماتم دلبندان بس چشم ببینی تو در گریه و نم رفته
عنوان ششم: خصوصيات مربوط به خشوع هنگام ذكر حسين عليه السلام و رقت، گريهوبرپا داشتن ماتم و عزا براى آن حضرت
آرى آن روز.... و چه روزى بود براى اهل مدينه... مدينه ماتم زده، و مسلمانان در سوگنشسته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لاشی
لاشی
بی درنگ
بی درنگ
آب و آتش
آب و آتش
نام
نام