لک لک گردن کرکی
جمله سازی با لک لک گردن کرکی
يزيد گفت: تو را نيز به اينان ملحق سازم. آنگاه حكم نمود آن مرد شاميم را گردن زدند.
خوشا کز بس هجوم گریه ام در دامن آویزد سر دست نگارینم نگار از گردن آویزد
مار در پیرهنت به که رگ اندر گردن که به افسون نتوان چارهٔ این دشمن کرد
گفتند میکشد همه کس را، بدین امید تیغ و کفن ابر کف و بر گردن آمدیم
دشمنش اندیشه تنها کرد و برگردن فتاد اوفتد بر گردن آن کاندیشهٔ تنها کند