قرقرۀ کنجی
جمله سازی با قرقرۀ کنجی
در آن شب ناظر از هجران منظور به کنجی ساخت جا از همدمان دور
طاووس بهاری را، دنبال بکندند پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد من باشم و او باشد و اغیار نباشد
ز روزگار همین بهره بس که در کنجی حدیث کس ننیوشی و نامِ کس نبری
گهی به کنجی اندر بمانده چون مورم گهی به غاری اندر خزیده چون مارم
شبانگه چو نقدش نیامد به دست به دلتنگ رویی به کنجی نشست