لغت نامه دهخدا
فارغ الذهن. [ رِ غُذْ ذِ ] ( ع ص مرکب ) آسوده خاطر. رجوع به فارغ البال شود.
فارغ الذهن. [ رِ غُذْ ذِ ] ( ع ص مرکب ) آسوده خاطر. رجوع به فارغ البال شود.
آسوده خاطر.
آسوده خاطر.
💡 و مراتب التاءثير اربعة: رتبة فى نفس المؤ ثر،و الثانية فى الذهن، و الثالثةفى الحس والربعة الجامعة المشتملة على الثلاثة المذكورة، فوقها
💡 و اينكه فرمود: (و آتت كل واحدة منهن سكينا) مقصود از دادن كارد به جهت پاره كردن ميوهاز قبيل ترنج و امثال آن بوده. و معناى (و قالت اخرج عليهن ) اين است كه به يوسفدستور داد كه بر آن زنان درآيد، و اين نقشه را بدان جهت ريخت كه يوسف وقتى بر آناندرآيد كه خالى الذهن و مشغول ميوه و سرگرم پاره كردن آن باشند، و از ظاهر لفظ آيهبرمى آيد كه يوسف تا آن ساعت از نظر زنان مهمان پنهان بوده،حال يا در گنجه و صندوق خانه بوده و يا در اطاق ديگرى قرار داشته كه به سالنپذيرايى راه داشته، چون زليخا به يوسف مى گويد: (بيرون آى بر ايشان ) واگر غير اين صورت بود مى گفت (درآى بر ايشان ).