غنج زدن

لغت نامه دهخدا

غنج زدن. [ غ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) غنج زدن دل برای چیزی یا کسی. سخت خواهان و آرزومند او بودن: دلش برای او غنج میزند.

فرهنگ معین

(غَ. زَ دَ ) (مص ل. ) بسیار مشتاق و آرزومند چیزی بودن.

فرهنگ فارسی

یا غنج دل کسی برای چیزی. سخت آرزومند بودن وی برای آن: دلم برای یک قاچ خربزه گرگان اصفهان غنج می زند.

ویکی واژه

بسیار مشتاق و آرزومند چیزی بودن.

جمله سازی با غنج زدن

گل از غنچه بصد غنج و بصد ناز شکر خنده بسی می‌کرد آغاز
فراز آن صنمی با هزار غنج و دلال چو دلبران دلاویز و لعبتان ختا
گل بین که به غنج و ناز خواهد خندید بر عالم پر مجاز خواهد خندید
بتی بچهره چو آتش بلب چو آب حیات درآمد از در من با هزار غنج و دلال
تا تو بیاموزی از آن خوش خِصال طرزِ نظر بازی و غنج و دلال
در محفل اغیار همه غنج و دلال است در مجلس عشاق همه رنج و ملال است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت