غلنبه باف
فرهنگ فارسی
جمله سازی با غلنبه باف
بافد القصه آن خوش آمد باف صد ازینها ز تار و پود گزاف
شست سخن کم باف چون صیدت نمیگردد زبون تا او بگیرد صیدها ای صید مست شست او
اگر دختر آری به هنگام شوی به مویش درون باف و زو نام جوی
ز تار و پود تیغ و خنجر صاف هوا گشته پرند آهنی باف
آن حله منقش اردی بهشت باف شد پاره در کشاکش آزار مهرگان
زهی زند باف آفرین باد بر تو که بس طرفه مرغی و بس خوشنوایی