علی رندی

لغت نامه دهخدا

علی رندی. [ ع َ ی ِ رُ ] ( اِخ ) ابن حسن رندی ( امیرامام جلال الدین... ). وی در زمان حمله چنگیزخان به بخارا، مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود، و عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا نام وی را آورده است. رجوع به تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 29 شود.
علی رندی. [ ع َ ی ِ رُ ] ( اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود.
علی رندی. [ ع َ ی ِ رُ ] ( اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود.

جمله سازی با علی رندی

ای خوشا رندی که رو در ساحت می‌خانه کرد چارهٔ دور فلک از گردش پیمانه کرد
در ازل با تو خیالی چو دم از رندی زد حیف باشد که کنون شیوهٔ دیگر گیرد
دی مفتیان شهر را تعلیم کرده مسئله و امروز اهل میکده رندی ز من آموختند
اثرپذیری حافظ از خیام و اندیشه‌هایش در چهار زمینه روی داده و حافظ آن‌ها را با نظام مکتب رندی هماهنگ نموده است.
مکتب حافظ رندی است و رند و رندی اساسی‌ترین اصطلاح در شعر و جهان‌بینی حافظ است؛ از این‌رو، شناخت رندیْ شناخت جهان‌بینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه می‌دهد.
آنها در سال ۱۹۸۱ در یک ویژه برنامه تلویزیونی ظاهر شدند، جایی که راس او را "سکسی" خواند. به گفته جی رندی تارابولی، هیچ رابطه جنسی بین این دو وجود نداشت.