عطر بیزی

لغت نامه دهخدا

عطربیزی. [ ع ِ ] ( حامص مرکب ) عطرپاشی. ( فرهنگ فارسی معین ). عطر افشاندن.

فرهنگ فارسی

عطر پاشی.

جمله سازی با عطر بیزی

💡 وزید از کوی تو بادی مشام جان معطر شد ز زلفت می فشانی گرد یا خود مشک می بیزی

💡 ) است. این دو بنگاه به‌طور همزمان میزان تولید خود را مشخّص می‌کنند. در تعادل بیزی تولید بنگاه ۱

💡 از عشق تو هر طرف یکی شبخیزی شب کشته ز زلفین تو عنبر بیزی

💡 به عهد او پی تعمیر خانه ی بلبل به خاک بیزی صیاد، دام شد غربال

💡 به روز معرکه، غربال خاک بیزی شد زره ز گرز گران تو بر تن دشمن

💡 است. در واقع این کار یک استنباط بیزی است. با داشتن ورودی