طیس کیان

لغت نامه دهخدا

طیس کیان. [ ] ( اِخ ) محلی در جنوب مُکران.

فرهنگ فارسی

جنوب مکران

جمله سازی با طیس کیان

کو شاهد و کو شادی مفرش به کیان دادی خشتست تو را بالین خاکست نهالینک
ساعاتی پیش از اعدام یکی از عاملان یکی از انفجارهای سال قبل بمبی در محله کیان‌پارس منفجر شد که هیچ کشته‌ای برجا نگذاشت.
دوستان از ما جدا گشتند، چون خون نگرییم؟ هیچ می دانید آخر کز کیان وامانده ایم؟
از تخت جم و تاج کیان خوشترم آید هرجا کف خاکی که توان کرد به سر بر
احمدرضا توکلی، کسری نوری‌شمیرانی، حمید قاسمی، غلامحسین اسلامی‌فرد، فرهاد طلوع کیان، محمد عباسی راد، علی عالی، علی جوادی.[نیازمند منبع]
او از فعالان در گروه جنبش و همراهان علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی بود و خواهرش، کیان کاتوزیان، همسر علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، مسؤول نشریه جنبش بود.