ضایعۀ استخوانی
جمله سازی با ضایعۀ استخوانی
اگر ز هستی ما نام بینشانی هست در آشیان هما مشت استخوانی هست
سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود استخوانی شده چون شمع ز داغت تب ما
چو خرما به شیرینی اندوده پوست چو بازش کنی استخوانی در اوست
سبک مگیر ز جا هیچ استخوانی را که چون صدف ز در شاهوار خالی نیست
هر کس که سرکشیدست از خطّ طاعت تو صد درد بیش دارد زیر هر استخوانی