صورت افریدن

لغت نامه دهخدا

( صورت آفریدن ) صورت آفریدن. [ رَ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) خلق کردن. پدید کردن. ابداع. بوجود آوردن. رجوع به صورت و صورت آفرین شود.

فرهنگ فارسی

( صورت آفریدن ) ( صفت ) ۱ - ایجاد صورت کردن تصویر. ۲ - خلق کردن ابداع کردن.

جمله سازی با صورت افریدن

کنون در صورت آدم لقا شو در این صورت کنون دیدار ما شو
چو بست امر او صورت کاف و نون جهان از پس پرده آمد برون
هیچ صورت هیچ معنی هیچ کار نیست جز در پرده بر من آشکار
سخن را صورت ار مشاطهٔ معنی نیاراید عروس طبع موزون، انجمن‌پیرا نخواهد شد
به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو به معنی دو یکی یابم به صورت گرچه باشد دو