صبر گزیدن

لغت نامه دهخدا

صبر گزیدن. [ ص َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب )صبر پیشه ساختن. شکیبائی کردن. اعتصاب:
ای تن آرام گیر و صبر گزین
که هر امروز را ز پس فرداست.مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شکیبایی کردن صبر پیشه ساختن

جمله سازی با صبر گزیدن

بباید دلبری زیبا گزیدن درو دیدن، جهان یکسر ندیدن
که از عشق لب و دندان ایشان به دندان لب همی باید گزیدن
چو بر وفق قضا آمد چه حاصل سرانگشت پشیمانی گزیدن
عقلی که خلاف تو گزیدن نتوان دینی که ز عهد تو بریدن نتوان
چون نیست کمال از سخنان تو گزین تر کس را به سخن بر تو گزیدن که تواند
ز هجران بتر روزگاری نباشد چه باید گزیدن بتر روزگاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محسن لرستانی
محسن لرستانی
جام
جام
داشاق
داشاق
سنگلاخ
سنگلاخ