شوریده نژاد
فرهنگ فارسی
جمله سازی با شوریده نژاد
عاشق شوریده ترک یار نتوانست کرد صبر بیدل کرد و بیدلدار نتوانست کرد
ای نصیحتگو میا نزدیک کز سودای عشق اهلی شوریده خود را از دو عالم دیده دور
بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند بلبل شوریده را طاقت دستان من
دلی شوریده خوانندش که در بازار معشوقی خریدار پریشانی است صد زلف پریشانی
در جهان شوریدگان هستند و نیست هر که او شوریده شد شیدای عشق
اثر مهر تو دارد دل شوریده هنوز رقم چهر تو دارد ورق دیده هنوز