شمایل سازی

لغت نامه دهخدا

شمایل سازی. [ ش َ ی ِ ] ( حامص مرکب ) کشیدن تصویر اکابردینی. || دکان شمایل ساز. کار شمایل ساز.

فرهنگ فارسی

کشیدن تمثالهای دینی.

جمله سازی با شمایل سازی

بی خبر بودم ز زهر رشک غیر از تلخیئی در مذاق از هجر آن شیرین شمایل داشتم
وفا مگر که نکو نیست در زمانه که نیست نکوییی که در این خوی و این شمایل نیست
به بوستان مبر، ای اوحدی، مرا ز بر او که با شمایل او فارغ از بهشت برینم
در ۷۲۷پاپ گرگوری دوم از پذیسرش فرمان شمایل‌شکنی امپراتور لئو سوم خودداری می‌کند. لئو نیروهای خود را به راونا می‌فرستد ولی آنها توسط لومباردها به عقب رانده می‌شوند.
گر در آرایش ظاهر دگران می کوشند تو در آن کوش که فرخنده شمایل باشی
فروغی از رخ زیبای دوست پرده برافکن که آسمان بکشد پرده بر شمایل ماهش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی