سرمن رأی

لغت نامه دهخدا

سرمن رأی. [ س ُرْ رَ م َ رَآ ] ( اِخ ) شهری است مشهور. ( آنندراج ). نام سامره است. رجوع به سامره و عیون الانباء و معجم البلدان و تجارب السلف قفطی و الاوراق صولی و حبیب السیر و نزهة القلوب و منتهی الارب و التفهیم و خاندان نوبختی شود.

فرهنگ فارسی

شهری است مشهور. نام سامره است.

جمله سازی با سرمن رأی

زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من چون آبله در پای من افتاد سرمن
گر ایدر از سرمن کم شود سر موئی سرانتان همه بیسر شوند خود یکسر
امام حسين عليه السّلام فرمود: شما را به خدا قسم، اطلاع داريد كه عمامه اى كه بر سرمن است همان عمامه احمد مختار صلّى اللّه عليه و آله ورسول پروردگار است ؟
رفت از سرمن فکر و خیال خرد و صبر تا گشت دلم از می عشق تو خبردار
مازيار دست به شورشى بزرگ در اطراف گرگان زد و سرانجام در عصر حكومت معتصم، يارانش سركوب گرديدند و خود نيز گرفتار شد و در سرمن راى در برابر بابكخرم دين بر دار شد.(272)
زپای تا سرمن گر تمام دیده شود بحسن دوست گمارم چه خوش بود بخدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال سنجش فال سنجش فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت