زبانه گشادن

لغت نامه دهخدا

زبانه گشادن. [ زَ ن َ / ن ِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) (...میزان ): دلالت میزان ( ترازو ) بر وزن. || در این بیت نظامی، کنایت است از «حکم » ستاره میزان. ( به اصطلاح احکامیان ):
میزان چو زبان مرد دانا
بگشاده زبانه با زبانا.نظامی.

فرهنگ فارسی

دلالت میزان ( ترازو ) بر وزن

جمله سازی با زبانه گشادن

نَفَحاتُ وَصلکَ اَوقَدَت جَمَرات شَوقکَ فِی الحَشا ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه کما تشا
به وصف گرمی آب و هوا درین ایام زبانه‌ایست مرا در دهن به جای زبان
هنگامى كه آتش درون، مرا چون درون زبانه آتش مى سوزاند. آب مى نوشم. اما، آب رابر سوزش خود بى اثر مى بينم، چنانست كه گويى آب، هيزمى ست در كام آتش.
در سال ۲۰۱۱ خیریه‌ای برای دادن مشاوره رایگان چند زبانه (OLTAS) راه‌اندازی شد و به پناهجویان و پناهندگان بزبان خودشان مشاوره می‌داد.
کشیده لاله شراب شبانه از رگ سنگ چو شعله خونش ازان زد زبانه از رگ سنگ
دادش چو سرخط عفو آن سرمدی نشانه زد از شراره شوق پا تا سرش زبانه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال قهوه فال قهوه فال اوراکل فال اوراکل