زانویی دماغه
ویکی واژه
جمله سازی با زانویی دماغه
شعور آیینهٔ بیطاقتی ترسم کند روشن به خاک بیخودی دارد غبارم سر به زانویی
ره دیر وکعبه نرفتهام به سجود یاد تو خفتهام سر زانوییکه نداشتمکه نمود جای نماز من
تمنای ز پاافتادگان خم کرد پشتم را خورم چون غنچه خون بینم سری را گر به زانویی
ز اسباب جهان واعظ ندارد خانهام چیزی به غیر از بستر پهلو و، جز بالین زانویی
به این خوشیم که فارغ ز ننگ سامان است سری که در غم عشق است وقفِ زانویی