ذوالنون جدلی

لغت نامه دهخدا

ذوالنون جدلی. [ ذُن ْ نو ن ِ ج َ دَ ] ( اِخ ) رجوع به زینون جدلی شود.

جمله سازی با ذوالنون جدلی

بس که مه نور ره بالا گزید اول ذوالنون شد و پس بایزید
زین سخن ذوالنون چنان دلشاد شد کز دو عالم تا ابد آزاد شد
نام فیض و دست و کلک مصریت ارباب عقل موج دریای محیط و ماهی ذوالنون کنند
تنگ دل زانی که در خون مانده‌ای در مضیق حبس ذوالنون مانده‌ای
همیشه تا خبر طور باشد و موسی همیشه تا سخن نون باشد و ذوالنون
با ذوالنون مصری سخن همی گفتند اندر وقت نزع گفت مرا مشغول مکنید که عجب بمانده ام از بس لطف خدای با من.