لغت نامه دهخدا
دانش بسیچ. [ن ِ ب َ ] ( نف مرکب ) که دانش بسیج کند. که علم بسیچد.که دانش فراآرد. که دانش و علم اندوزد:
شه از گفت آن مرد دانش بسیچ
فروماند بر جای خود پیچ پیچ.نظامی.
دانش بسیچ. [ن ِ ب َ ] ( نف مرکب ) که دانش بسیج کند. که علم بسیچد.که دانش فراآرد. که دانش و علم اندوزد:
شه از گفت آن مرد دانش بسیچ
فروماند بر جای خود پیچ پیچ.نظامی.
آن که دانش فرا گیرد و علم و دانش اندوزد: شه از گفت آن مرد دانش بسیچ / فرومانْد بر جای خود پیچ پیچ (نظامی۵: ۱۰۱۱ ).
💡 که بیکار مردم ز بیدانشیست به بی دانشان بر بباید گریست
💡 اگر جز تو داند که عزم تو چیست بر آن رأی و دانش بباید گریست
💡 تواضع کن آن را که دانشور است به دانش ز تو قدر او برتر است
💡 زركلى درباره وى مى گويد: او از صاحبان نظر دانش و شجاعتبود(62)
💡 تا بود از سر دانش سخن اهل هنر آنکه روزی ده خلقان کرم ذوالنعم است