داغ نشستن

لغت نامه دهخدا

داغ نشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) قرار گرفتن داغ. پدید آمدن اثر داغ بطور ثابت در:
چه داغها که ز چرخم نشسته بر سینه
چه اشکها که ز چشمم دویده بر رخسار.ظهیر فاریابی.تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است
صدگونه داغ بر دل حیران نشسته است.مجدهمگر.تا سحر آمدشد همصحبتانم گرم شد
شعله برمی خاست از دل داغ حرمان می نشست.ملاشکوهی همدانی.درد تو در تمام بدن جای جان گرفت
داغ تو در میانه جان دل نشین نشست.باقر کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

قرار گرفتن داغ

جمله سازی با داغ نشستن

ازین هوسکده برخاسته است دل به هوایش که تا به حشر نشستن به جای ما ننشیند
گر به خود محکم شوی سیل بلاانگیز چیست مثل گوهر در دل دریا نشستن می‌توان
زندگی چون گشت از قد دو تا پا در رکاب از سرانجام سفر غافل نشستن مشکل است
نشستن بر سر راه تحیر عالمی دارد که هر کس می رود از خویش می گردد دچار ما
و بدانيد كه خانه عايشه براى او بهتر و مناسبتر از نشستن در هودج است.
كسانى كه از زكام درايام تابستان ناراحتند، هر روز يك خيار بخورند و از نشستن درآفتاب پرهيز كنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لوتی یعنی چه؟
لوتی یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز