خورده ٔ ادیم
فرهنگ فارسی
جمله سازی با خورده ٔ ادیم
من ز افلاکم رفیق من ز خاک سر خوش و نا خورده از رگهای تاک
از بس که مرغ من ز قضا طبل خورده است گل را خیال چنگل شهباز میکند
تو بدان عادت که او را پیش ازین خورده بودی ای وجود نازنین
هزاران تیر محکم خورده بر دل چو آهو میدود دو پای در گل
با غذای خاک نتوانیم زیست ما که شرب روح قدسی خوردهایم