خمیر دان

لغت نامه دهخدا

خمیردان. [ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی بندرعباس. با 458 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن خرما است. شغل اهالی زراعت و راه فرعی و مزرعه مغاحمد جزء آن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی بندر عباس. با ۴۵۸ تن سکنه آب آن از چاه و محصول آن خرما شغل اهالی زراعت و راه فرعی و مزرعه مغ احمد جزئ آن است.

جمله سازی با خمیر دان

💡 یک نفس‌گر سر به جیبم واگذارد روزگار یوسفستانها خمیر از آب این چه می‌کنم

💡 دروا یا درواخانی، روستایی در دهستان رویدر بخش رویدر شهرستان خمیر در استان هرمزگان ایران است.

💡 - در خورهای بخش خمیر (از سواحل پهل، جزیره مردو تا غرب لشتقان) و در دهانه ورودی رودخانه مهران به خلیج فارس

💡 قدح شکستهٔ فرصتت چقدر شراب نفس‌ کشد به‌ خمیر طینت سنگ هم زده‌اند آب بقای‌ گل

💡 به خاک این دل مسکین عَلَم کن آن دم و دود که خُفته خُرد و خمیر از خمار آن تریاک

💡 باقی‌آباد، روستایی در دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان خمیر در استان هرمزگان ایران است.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هیت یعنی چه؟
هیت یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز