خصمان سفلی

لغت نامه دهخدا

خصمان سفلی. [ خ ُ ن ِ س ُ لا ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از عناصر اربعه است بسبب ضدیتی که باهم دارند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از عناصر اربعه است بسبب ضدیتی که با هم دارند.

جمله سازی با خصمان سفلی

خانه خصمان تو خالی مباد از نوحه گر مجلس خویشان تو فارغ مباد از رود و ساز
روز رزم تو سر خصمان نگون آویخته از سر رمح تو همچون خوشهٔ انگور باد
حملهٔ تو تنگ کرد عرصهٔ موقف چنانک پهلوی خصمان چونال یک‌بهٔک اندر شکست
زادهٔ طبع منند اینان که خصمان منند آری آری گربه هست از عطسهٔ شیر ژیان
مدام راحت و خنده است کار و بار ولیش همیشه پیشه خصمان او بلا و عناست