خاکه فیروزه

لغت نامه دهخدا

خاکه فیروزه. [ ک َ / ک ِ زَ / زِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) از کان جواهر چیزی که درشت و بزرگ برآید از آن نگین انگشتر و غیره سازند و آنچه ریزه و خرد است آن را خاکه گویند. ( آنندراج ):
خاک چون خاکه فیروزه درآید بنظر
بس که گردید زمین سبزه چو فیروزه نگین.ملا طغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ازکان جواهر چیزی که درشت و بزرگ بر آید از آن نگین انگشتر و غیره سازند و آنچه ریزه و خرد است آنرا خاکه گویند.

جمله سازی با خاکه فیروزه

صمان، روستایی از توابع بخش طاغنکوه شهرستان فیروزه در استان خراسان رضوی ایران است.
جهان فر و سپهر شکوه آنکه خداش هماره فرخ و فیروزه کامکار آورد
گوشه گیری آب حیوان است بخت سبز را ایمن از مردن بود فیروزه تا در معدن است
بزقوچان، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فیروزه در استان خراسان رضوی ایران است.
امان‌آباد (نیشابور)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فیروزه در استان خراسان رضوی ایران است.
همایون موکب جانان رسید ای چرخ زنگاری چرا این اطلس فیروزه در پایش نیفکندی