لغت نامه دهخدا
خانه زمستان. [ ن َ / ن ِ ی ِ زِ م ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) خانه ای که برای زمستان اختیار میکنند. خانه ای که زمستانها برای نشستن بکار می آید. مَشتی ̍.
خانه زمستان. [ ن َ / ن ِ ی ِ زِ م ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) خانه ای که برای زمستان اختیار میکنند. خانه ای که زمستانها برای نشستن بکار می آید. مَشتی ̍.
خانه ایکه برای زمستان اختیار میکنند
💡 هرگلی در موسم خود خنده شیرین میکند در زمستان نازهای باغبان دل میبرد
💡 صاف حقیقت بیار دردی مرگ از پیست آب زمستان مبر روی زمستان متاب
💡 دانی دهان شیشه چه گوید بگوش جام گوید سراغ گیر زمستان که جم کجاست
💡 از فسونِ ناصحان بر خویش میلرزم چو آب یک تنِ عریانِ من با صد زمستان آشناست
💡 إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ (۲) آن خوی داشت ایشان که شد آمد زمستان و تابستان میداشتند.
💡 همان معضلی که — در سالهای پیش — زمستان اکتشافی آر.وی بلژیکا را در یخ، مصیبتبار کرده بود.