حملی موجبه

لغت نامه دهخدا

حملی موجبه. [ ح َ لی ِ ج ِ ب َ / ب ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) در قضیه حملی چون هر یک از محکوم علیه و محکوم به مفردی اند یا در قوت مفردی ربط میان ایشان بحمل محکوم به بر محکوم علیه بود. چنانکه گویند: زید بصیر است. و این قضیه را حملی موجبه خوانند. و محکوم علیه و محکوم به را در این قضیه [ قضیه حملی ] موضوع و محمول خوانند. ( اساس الاقتباس ص 69 ).

جمله سازی با حملی موجبه

💡 (آن گاه امام افزود) عسى در اينجا موجبه است. (يعنى پروردگارم بيقين اين كار را خواهدكرد.)

💡 علاوه بر اينكه بايشان ميگوئيم: مگر غير سوفسطائيان كه بعلم اعتماد مى كنند، ادعاءكرده اند كه تمامى تصديقهايشان صحيح، و بدون خطا است ؟ كسى چنين ادعائى نكرده،بلكه در مقابل شما كه بطور كلى ميگوئيد: هيچ علمىقابل اعتماد نيست، ادعاء مى كنند كه بعضى از علومقابل اعتماد هست، و اين موجبه جزئيه براى ابطال سلب كلى شما كافى است، و دليلىكه شما اقامه كرديد نمى تواند موجبه جزئيه خصم شما راباطل كند.