حسین طلعتی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با حسین طلعتی
دلت کباب ز خورشید طلعتی نشده است چه لذت است ترا از نمک فشانی صبح؟
عزم وداع کرد جوانی به روستای در تیره شامی از بر خورشید طلعتی
طلعتی دارد و خویی چو رخ خویش بدیع فری آن طلعت فرخنده و آن خوی فری
خوش انکه جا به خلوت خورشید طلعتی همچون سحر ز یاری بخت سفید کرد
یکی قمر طلعتی که بد فرشته نهاد به عصمت و شرم او زنی به گیتی نبود
بس اینم کز خریداران یوسف طلعتی باشم سر موئی ز سودای محبت نبود ارسودم