حسن نوران

لغت نامه دهخدا

حسن نوران. [ ح َ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیه 12500گزی اشنویه 3500گزی شوسه اشنویه به نقده. دره، سردسیر. سکنه آن 286 تن سنی کرد. آب آن از رودخانه اشنویه. محصول آنجا غلات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی، جاجیم بافی. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

ده از دهستان ومه بخش اشنویه شهرستان رضائیه

جمله سازی با حسن نوران

106 - عن ابى عبدالله عليه السلامقال: كان ابى يقول: انه ليس من عبد مومن الا و فى قلبه نوران نور خيفه و نور رجاءلو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.
بی چراغِ جام در خلوت نمی‌یارم نشست زان که کُنجِ اهلِ دل باید که نورانی بُوَد
جمله از روشندلی چون روح نورانی سلب یکسر از پاکیزگی چون عقل روحانی شعار
در طی روبش، ولتاژ دندانه‌اره‌ای روبش اعمال‌شده به صفحات x، لکه نورانی را بر یک خط افقی از چپ به راست روی صفحه لامپ حرکت می‌دهد. اگر سرعت حرکت کم باشد، یک لکه دیده می‌شود و اگر سرعت زیاد باشد، لکه به صورت یک خط دیده می‌شود. در سرعت‌های خیلی زیاد، ضخامت خط کم شده و تار به نظر می‌رسد یا حتی دیده نمی‌شود.
بود خورشید نورانی چو علم و معرفت در تو که او در صورت و معنی به نفس و رب گذر دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه فال جذب فال جذب فال مکعب فال مکعب