حسن فروختن

لغت نامه دهخدا

حسن فروختن. [ ح ُ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) حسن فروشی کردن. زیبایی خود را به رخ دیگران کشیدن:
هر سروقد که بر مه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پی کار دگر گرفت.حافظ.

فرهنگ فارسی

حسن فروشی کردن

جمله سازی با حسن فروختن

كشتى به جائى رسيد كه آب كم بود، پياده كنار رودخانه راه مى رفتيم، از احوالشپرسيدم ؟ گفت: پدرم از اهل سنت و مادرم از اهل ايمان، اسم من ياقوت و شغلم فروختن روغندر حله است.
ايـن مـوضـوع يـا بـه خـاطـر آن بود كه يوسف را كاروانيان، ارزان بدست آورده بودند وانـسـان چـيـزى را كـه ارزان بـدسـت آورد غالبا ارزان از دست مى دهد، و يا اينكه از اين مىترسيدند كه سر آنها فاش شود، و مدعى پيدا كنند و يا از اين نظر كه در يوسف نشانههـاى غـلام بـودن را نمى ديدند، بلكه آثار آزادگى و حريت در چهره او نمايان بود و بههمين دليل نه فروشندگان چندان رغبت به فروختن او داشتند و نه خريداران.
772- البتّه مرتهن (رهن كننده ) به هيچ نحو نمى تواند درمال مرهون تصرّف كند، مگر با اذن راهن (رهن دهنده ) ولى راهن از تصرّفاتى كه منافاتبا حقّ مرتهن دارد، ممنوع است مانند فروختن، نه ساير تصرّفات، مانند سكونت در خانه، بنابراين منظور از استيلاى تام روشن گرديد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نغمه
نغمه
توحید گوی
توحید گوی
ضیق وقت
ضیق وقت
فال امروز
فال امروز