حجاج حمصی

لغت نامه دهخدا

حجاج حمصی. [ ح َج ْجا ج ِ ح ِ ] ( اِخ ) رجوع به حجاج بن عامر ثمالی شود.

جمله سازی با حجاج حمصی

حجاج - اكنون كه از دين على (ع ) بيزارى نمى جويى،قتل تو واجب است، و هر نوع كشتن را خودت اختيار مى كنى بگو همان گونه تو را بكشيم.
(دره عمر)يعنى تازيانه او ضرب المثل هيبت بود تا آنجا كه بعدها گفتند: ( درهعمر اهيب من سيف حجاج ) يعنى تازيانه عمر از شمشير حجاج مهيب تر بود.
3 - و او (يعنى حجاج ) نخستين كسى بود كه نام شهر و دهكده هر كس را بر دستش نقش كردو او را به شهر و قريه خود بازگرداند و موالى را از ميان عرب بيرون كرد.(185)
عبدالملك بن مروان وقتى از جنگ با مصعب بن زبير فارغ شد، مردم را براى جنگ باعبدالله بن زبير فرا خواند. حجاج بن يوسف ثقفى به پيش او آمد و گفت:
همچنین او نخستین سرپرست کاروان حجاج ایرانی، اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز و نماینده رهبر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است.