جشیش گندم

لغت نامه دهخدا

جشیش گندم. [ ج َ ش ِ گ َ دُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) بلغور. بربور. گندم نیم کوبیده.

فرهنگ فارسی

بلغور بربور گندم نیم کوبیده

جمله سازی با جشیش گندم

💡 نیک و بد یکسان بود پیش سپهر سنگدل نیست ممکن آسیا فرق جو از گندم کند

💡 مگر نه دانه گندم شود بخاک نهان که سبز گردد و با برگ و بر شود اشجار

💡 مهم‌ترین محصولات زراعی این روستا گندم، جو، زیره و یونجه می‌باشد

💡 دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم گندم اگر در خواب بیند همچو گردون آسیایی را

💡 شب هنگام قفل از همه دستكرت ها گشودند، گرسنگان خود را روى گندم ها مى انداختند،گندم را خام خام مى خوردند و بسيارى از آنان همانجا در كنار ديوارهاى انبار مى مردند.

💡 چون قضای رفته بُد گندم بخورد ناگهان افتاد در اندوه و درد