تقسیم عاریتی
ویکی واژه
جمله سازی با تقسیم عاریتی
غیرت به سوز عاریتی تن نمی دهد جوهر برآورد ز دل آتش چنار را
قامت تو کجا سزد خلعت اتحاد را تا نکنی زتن برون عاریتی لباس را
فروغ عاریتی آنقدر گزیده مرا که همچو شمع زبان در دهان گاز کنم
فرخنده عروس است نکو گفته «عمان » کز زیور همسایه بدو عاریتی نیست
وجود عاریتی خانهایست بر ره سیل چراغ عمر نهادهست بر دریچهٔ باد
این رنگهای عاریتی نیست پایدار موی سفید را ز دل خود خضاب کن