تری تخم
جمله سازی با تری تخم
دی قاصد یار آمد و مژگان تری داشت از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
از شکر شیرین تری ای حورزاد از چه می گویی چنین تلخم جواب
تری سراغ برآمد غبار هرزه دویها گریست نقش قدم هرکجا چو آبگذشتم
به تری ازان رویش آهنگ بود که میدان خشکی بر او تنگ بود
روزی که در گنج کرم باز کند حسن سرمایه ما هیچ بجز چشم تری نیست
کاش یک نم گردش چشم تری میداشتم تا درین میخانه من هم ساغری میداشتم