تب بی دور
فرهنگ فارسی
جمله سازی با تب بی دور
بهاء الدّین که تا دور جهان بود نپندارم که چون تو یک جوان بود
ای منزل تو دل و دل از هجر تو ریش ای جای تو چشم و چشم از روی تو دور
آنانکه ز راه مهر او دور شدند زان مردم دور مردم ای دل بگریز
چون رخ بنمودی بده از لعل لبت کام در دور گل آن به که کند کس طرب و عیش
چون از تبار خویش ملکشاه دور شد گشتند ملک جویگروهی هم از تبار