بهتان نهادن

لغت نامه دهخدا

بهتان نهادن. [ ب ُ ن ِ / ن َدَ ] ( مص مرکب ) افترا بستن. دروغ بستن:
واﷲ که چو گرگ یوسفم واﷲ
بر خیره همی نهند بهتانم.مسعودسعد.این چنین بهتان منه بر اهل حق
کاین خیال تست برگردان ورق.مولوی.

فرهنگ فارسی

افترا بستن. دروغ بستن

جمله سازی با بهتان نهادن

نیستم آگه زنقش هستی موهوم خویش اینقدر دانم‌که بر آیینه بهتان‌کرد و رفت
(هان، آنان از بهتان پردازى خود مى گويند كه خدا فرزند آورد؛ و آنان البتهدروغگويند).(108)
با چنین خلق و چنین رسم گر او را گویند که فرشته ست هماناکه نباشد بهتان
گوئی توئی آن کاتب کاذب که به هر کس، هر دم به حسد گوید صد تهمت و بهتان
58 - و آنها كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهندمتحمل بهتان و گناه آشكارى شده اند.
5 بهتان نزند: و يا به عبارت ديگر فرزند نامشروع خود را كه از شوهرش نيستبه شوهر نسبت ندهد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ارکان یعنی چه؟
ارکان یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز