بلبل مزاجی

لغت نامه دهخدا

بلبل مزاجی. [ ب ُ ب ُ م ِ ] ( حامص مرکب ) با طبعی چون بلبل. آشفته و بی قرار و غیر پای بند. مانند بلبل بودن. حالت بلبل داشتن:
بدین بلبل مزاجی دارم آن غیرت که گر روزی
گل از بالم دمد لخت دل از منقار نگذارم.طالب آملی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

با طبعی چون بلبل آشفته و بی قرار و غیر پای بند. مانند بلبل بودن. حالت بلبل داشتن.

جمله سازی با بلبل مزاجی

از لطف مزاجی که تو داری، نپسندی از شیرهٔ جان ریخته باشند اگر قند
در ساغر چشم است می طفل مزاجی افسانه حریف دل بیدار نگردد
مخنّث وار رفتن ره نکو نیست که هر رعنا مزاجی مرد او نیست
از خون رحم چون به گو خاک فتادیم از طفل مزاجی همه انگشت مزیدیم
در مزاجی که بلغم افزون است ز آرزوی شکر دلش خون است
دست شسته جملهٔ عالم ز من تر مزاجی بنی آدم ز من
هر زمان خویت عزیز من دگرگون می شود ای دریغا گر تو را بودی مزاجی مستقیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس استخاره کن استخاره کن فال عشق فال عشق فال مکعب فال مکعب