بازپس کشیدن

لغت نامه دهخدا

بازپس کشیدن. [ پ َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بعقب راندن. به عقب برگرداندن: دویم رمضان کوس بزدند و امیر برنشست و راه مرو گرفت اما متحیر و شکسته دل میرفتند راست بدان مانست که میگفتی بازپسشان میکشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 630 ).

جمله سازی با بازپس کشیدن

شرط چهارم جماعت است: اگر این قوم تنها هر یکی نماز کنند درست نیاید، لیکن کسی که رکعت بازپسین دریافت، نماز وی درست بود، اگرچه در رکعت دوم تنها بود و اگر رکوع دوم درنیابد، اقتدا کند بر نیت نماز پیشین.
سپه گفت کاین کار ما کرده ایم که زنده تو را بازپس برده ایم
وگر به جهل برفتی به عذر بازپس آی که چاره نیست برون از شکسته پیرایی
برق رم فرصت سر و برگ طلبم سوخت صد ناله تمنا نفس بازپسین شد
به روز باران ‌گر رای او عتاب‌ کند ز بیم هیبت او بازپس رود باران
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال میلادی فال میلادی فال عشقی فال عشقی فال لنورماند فال لنورماند