باب بنی مخزوم
دانشنامه اسلامی
جمله سازی با باب بنی مخزوم
وقتى كه عمار آماده رفتن به سوى ربذه شد، بنى مخزوم كه از بستگان عمار بودند بهحضور على (ع ) شرفياب شده و عرض كردند كه آن حضرت در اين مورد با عثمان صحبتكند و مانع تبعيد عمار شود.
ياسر پدر عمار با دو برادر خود بنام حارث و مالك بجستجوى برادر ديگرشان وارد مكهشدند، پس از چندى مالك و حارث به يمن مراجعت نمودند ولى ياسر در مكه ماند و باابوحذيقة بن مغيره كه از طايفه بنى مخزوم بود هم يوگند شد تا كنيز او را كه سميهنام داشت به ازدواج خويش در آورد. عمار از او متولد شد ابوجذيقه او را آزاد كرد ياسرپس از سى و چند نفر، مسلمان شد.
عثمان عمار را فحش داد و گفت گمان مى كنى من از تبعيد او پشيمانم ؟! سپس دستور داد اورا پس زدند؛ و به او گفت: برو به جاى ابوذر. وقتى عمار آماده رفتن به سوىتبيعدگاه شد، طايفه بنى مخزوم هم پيمان عمار پيش اميرالمؤ منين عليه السلام آمده وتقاضا كردند درباره عمار با عثمان سخن بگويد. حضرت پيش عثمان رفته چنين فرمود:
اميرمؤ منان على (عليه السلام ) چند دائى در بنى مخزوم داشت، جوانى از آن قبيله نزد امامعلى (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: دائى جان برادرم از دنيا رفت و من در مرگ او بسيارناراحتم.
امام صادق (ع ) فرمودند: قومى از بنى مخزوم بودند كه با على (ع ) (از طرف مادرى )نسبت قوم و خويشى داشتند. روزى جوانى از آنها خدمت اميرالمؤ منين (ع ) آمد و گفت: اى دايى، يكى از نزديكانم فوت كرده و من خيلى اندوهگين شده ام.